نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات یک رزمنده
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«آقای احمد کاظمی هم آمد و گفت دست‌تان درد نکند که کمک کردید، اما نه؛ لشکر حلوا نیست که پخش کنم. خلاصه آب پاکی را ریخت و این‌ها هم گفتند چه کنم و چه نکنند ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۵۳۷۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۷

نوید شاهد - «اتوبوس‌های گل مالی شده و آمبولانس‌ها با سرعت می‌آمدند و مجروح‌ها را پیاده می‌کردند. هر طرف که می‌رفتم مجروح‌ها زمزمه یا الله بر لب داشتند، ولی چقدر آرام بودند و با قیافه‌های زیبا و چشمان جذاب به ما نگاه می‌کردند ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۹۵۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۸

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد - «لحظه‌های حلالیت گرفتن برای آقا خلیل چاق و چله که نمک گردان بود سخت شده بود دلش طاقت نیاورد، لذا نقل مجلس شد و فریاد زد "پسته بشکن عشقی صفای دل کن، توانا بود هر که دانا بود که انجیر پدر جد خرما بود" ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۸۲۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۲۳

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد - «نزدیک ۴ صبح بود که صدای جیرجیر تانک‌ها ما را از خواب پراند و متوجه شدیم که عراقی‌ها ما را دور زده‌اند ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۶۳۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۹

نوید شاهد - «در کنار سیم‌خاردارها، جنازه دلاور جبهه‌ها، شهید تیموریان نیز به چشم می‌خورد که هنگام باز کردن معبر، تیری به سرش خورده بود و برای اینکه معبر لو نرود و تلفات بیش‌تری ندهیم، خودش را زیر آب نگه داشته بود ...» ادامه این خاطره از زبان رزمنده "مهدی کیامیری" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۶۳۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۱۵

نوید شاهد - «ناگهان با صدای گریه مردانه از خواب پریدم. سر در گم بودم نمی‌دانستم این‌جا کجاست و ساعت چند است!»
کد خبر: ۴۹۳۹۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۱۵

نوید شاهد - «من در مسیر راه با یک نفر با لباس بسیجی برخورد کردم و او را سوار کردم، بعد از صحبت‌هایی که با او کردم به او مشکوک شدم و با سرعت او را به جلوی مسجد جامع آوردم ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۳۸۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۱۲

نوید شاهد - مستند خاطرات زنان رزمنده و امدادگر کهگیلویه و بویراحمد در دوران دفاع مقدس با عنوان "خاطره‎های زخمی" تولید می شود.
کد خبر: ۴۸۷۶۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۳